شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۸ ب.ظ
داستان کوتاه و جالب شمع قرمز
داستان کوتاه و جالب شمع قرمز
داستان کوتاه و جالب شمع قرمز
♥♥ روزی مردی در بستر مرگ افتاده بود.♥♥
♥♥همسرش را فراخواند تا نزدش بیاید و به او گفت:♥♥
♥♥دیگر زمان وداع ابدی من و تو فرارسیده است؛♥♥
♥♥پس بیا و برای آخرین بار به من مهر و وفاداری خود را ثابت کن…♥♥
♥♥چراکه در مسلک ما گفته شده مرد متاهل هنگام گذر♥♥
♥♥از دروازه بهشت باید سوگند بخورد که تمام عمر کنار زنی والا زندگی کرده است.♥♥
♥♥در کشوی میز من شمعی قرمز هست،♥♥
♥♥این شمع متبرک است و آن را از کشیشی گرفتهام و برای همین ارزشی بسیار دارد.♥♥
♥♥سوگند بخور تا زمانی که این شمع وجود دارد دوباره ازدواج نکنی.♥♥
♥♥زن سوگند خورد و مرد مُرد.♥♥
♥♥در مراسم تشییع جنازه مرد،♥♥
♥♥زن بالای قبر ایستاده بود و پذیرای تسلیت اقوام بود و شمع قرمز روشنی در دست داشت♥♥
♥♥و تا تمام شدن آن بالای سر قبر ایستاد!♥♥
داستان کوتاه و جالب شمع قرمز
۹۵/۰۷/۰۳