حکایت های شیرین و خنده دار مادر ملا نصرالدین
حکایت های شیرین و خنده دار مادر ملا نصرالدین
ورد فان »»» برای مشاهده حکایت به ادامه مطلب مراجعه کنید
حکایت زیبا و خنده دار مادر ملا نصرالدین
ملا مادر سالخورده ای داشت.
روزی در میان گروهی از خویشاوندان نیکیهای او را بر شمرد و گفت:خداوند به مادرم زندگانی دراز بدهد که مایه بهروزی و افزونی روزی ماست.
یکی از آنان گفت:شما که مادر خود را چنین بزرگ و گرامی میدارید چرا برای او شوهری پیدا نمیکنید؟
ملا رنجیده گفت:این چه شوخی است؟
مادرش نگاهی خشمناک به او انداخت و گفت:سخن راست رنجیدن ندارد.
حکایت شیرین و زیبا مادر مطلقه ملا نصرالدین
ملا
به شهری رفته در آنجا مریض شد.کسانی که به عیادتش آمده بودند،از او
پرسیدند خدای نکرده اگر بمیری وارثت کیست؟گفت من فقط مادری دارم که پدرم در
اواخر عمر او را طلاق داده بود،لذا مثل اینست که وارث ندارم
حکایت های شیرین و خنده دار مادر ملا نصرالدین
حکایت های خنده دار ملا،حکایت،حکایت خنده دار،حکایت مادر ملا،ملا نصرالدین،حکایت های زیبا،
حکایت های شیرین و خنده دار مادر ملا نصرالدینحکایت های خنده دار ملا،
ملا نصرالدین،حکایت های زیبا،حکایت های شیرین و خنده دار مادر ملا نصرالدینحکایت های خنده دار ملا،
حکایت،حکایت خنده دار،حکایت مادر ملا،ملا نصرالدین،حکایت های زیبا،
حکایت های شیرین و خنده دار مادر ملا نصرالدینحکایت های خنده دار ملا،حکایت،حکایت خنده دار،
حکایت مادر ملا،ملا نصرالدین،حکایت های زیبا،
حکایت های شیرین و خنده دار مادر ملا نصرالدینحکایت های خنده دار ملا،حکایت،
حکایت خنده دار،حکایت مادر ملا،ملا نصرالدین،حکایت های زیبا،
حکایت های شیرین و خنده دار مادر ملا نصرالدینحکایت های خنده دار ملا،حکایت،
حکایت خنده دار،حکایت مادر ملا،ملا نصرالدین،حکایت های زیبا،
حکایت های شیرین و خنده دار مادر ملا نصرالدینحکایت های خنده دار ملا،حکایت،
حکایت های خنده دار ملا،حکایت،حکایت خنده دار،حکایت مادر ملا،ملا نصرالدین،
حکایت های زیبا،حکایت های شیرین و خنده دار مادر ملا نصرالدین
حکایت های خنده دار