دل نوشته
دل نوشته
•
چه کنم حرف نگفته زیاد دارم
ولی مثل حرف توی دلم ماندی
•
دل نوشته
•
بیابان هم که باشی
“حسین”
آبادت می کند
درست مثل
کربلا …
•
دل نوشته
•
صید افتاده به خونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم ؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی!
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
•
دل نوشته
•
تو رفتی
و من مانده ام و هجوم بی پایان اشک ها
حقم نبود …
•
دل نوشته
•
این روزها بی فکری را
از فکر کردن بیشتر دوست دارم
•
دل نوشته
•
ای کاش می شد در کودکی ام می ماندم
جایی که تنها تلخی زندگی ام
شربت سرما خوردگی ام بود
•
دل نوشته
•
پیاده روهای بدون عابر
نصف شب ، من و تنهایی …
قدم میزنم در شب پاییزی سرد
نمی دانم به کجا می روم
گم کرده ام خودم را در این خیابان های آشنا
•
دل نوشته
•
تنهایی را باید با خط بریل مینوشتند
شنیدنش کافی نیست
باید لمس کرد …
•
دل نوشته
•
من نمیدانستم معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر!
هوشنگ ابتهاج
•
دل نوشته
•
تنها بودن با حس تنهایی تفاوت دارد
گاهی آدمی در میان جمعی که او را نمیفهمند تنهاست
•
دل نوشته
•
علت کوری یعقوب نبی معلوم است
شهر بی یــار مگر ارزش دیدن دارد؟
•
دل نوشته
•
گفتم ای جنگل پیر
تازگیها چه خبر؟
پوزخندی زد و گفت
هیچ ! کابوس تبر …
گفتم از چوب درختان بهار
چه کسان بهره برند؟
گفت آنان که درختند و
به ظاهر تبرند!
گفتم اما
مگر از جنس خودت نیست تبر!؟
پوزخندی زد و گفت
تازگیها چه خبر…!
•
دل نوشته
•
کسی که منتظرش مانده ام تبر دارد
و ساقه ی من از این ماجرا خبر دارد …
•
دلنوشته
•
انارهای باغچه رسیدهاند
ترکخورده و رها ، میان دستان سرد باد!
با سبد مهر بیا و تمام دانههای سرمازده و تبدار را بچین!
•
دل نوشته
•
همه ی من !
وقتی نیستی ، زندگی چیزیست شبیه کارِ اداری !